14 research outputs found

    Critique of the article: "Oray ibn Sa'ad Qortobi, the Muslim Physician of Gynecologist and Pediatrician”

    Get PDF
    در شماره 46 (دوره 13، پاییز 2021) مجله علمی تاریخ پزشکی مقاله‌ای پژوهشی تحت عنوان «عُرَیب بن سعد قُرطُبی؛ حکیم مسلمان زنان و اطفال» توسط نگارندگان محترم محبوبه فرخنده‌زاده و سیده‌نرگس تنهایی منتشر گردید (1). در ابتدا لازم است به دلیل انتخاب موضوع بااهمیت این مطالعه و دستیابی به نتایج بسیار خوب از نویسندگان این مقاله تشكر نماییم. با توجه به اهمیت مطالعات تاریخ پزشکی در پژوهش‌های پزشکی، چند نكته در رابطه با مطالعه مذکور با تأکید بر عنوان این مقاله  قابل ذکر می‌باشد. نویسندگان در عنوان مقاله عُرَیب بن سعد قُرطُبی را حکیم مسلمان زنان و اطفال نامیدند. در واقع اطلاق حکیم به این دانشمند سؤالات متعددی در ذهن خواننده ایجاد می‌نماید. آیا حکیم الزاماً همان طبیب است؟ آیا در گذشته تمام طبیبان حکیم بودند؟ آیا هدف نویسندگان در این مقاله نشان‌دادن ارتباط بین حکمت و طبابت با شخص مورد نظر بوده است؟ یا بررسی دانش طبابت و ‌تخصص ویژه این طبیب؟ بررسی منابع و متون معتبر نشان می‌دهد که صفت حكیم از حروف «ح ك م» مشتق شده كه در اصل به معنای منع و بازداشتن برای اصلاح بوده و حكمت نیز به حق رسیدن با علم و عقل است (2). برخی نیز دو معنای «دانا و صاحب عدل و حکمت (فرزانه)» و «استواركننده كارها (محكم كار)» (3) را برای حکیم در نظر گرفتند، به طوری که در معناى اول حكیم، بر صفتى ذاتى؛ و در معناى دوم بر صفتى فعلى دلالت دارد و در این ارتباط معنایی، تنها از صاحبِ علم و حكمت کارِ استوار صادر می‌گردد (4). همچنین واژه حکمت را در زبان عبری «حُخْمَا=Hokhmah و به زبان انگلیسی «Wisdom» معنا کرده‌اند و دارنده حکمت را «حکیم» می‌گفتند که در زبان عبری «حاخام=Hakhmah» نامیده می‌شد (5). در فرهنگ معین حکیم به معنای دانشمند، فیلسوف و طبیب آمده است (6). برخی حکمت را علم محکمی که همراه با استواری در عمل باشد معنا کرده‌اند (7). «در گذشته مجموع دانش‌های زمان را حکمت می‌نامیدند و حکیم کسی بود که به همه این علوم احاطه داشت. ارتباط علوم با یکدیگر و سیر مطالعاتی طالبان علوم به شکلی بود که معمولاً متخصص هر فن و دانش از دیگر علوم مطرح در زمان خود، آگاهی داشت و با یک جهان‌بینی کامل در حیطه تخصصی خود مشغول به کار بود» (8). بر این اساس پزشکی در ابتدای دوره تمدن اسلامی با بسیاری از علوم زمان و به خصوص فلسفه ارتباط نزدیکی داشت؛ فلسفه دربرگیرنده همه دانش‌ها بود و یک پزشک که علوم مختلف از قبیل فقه، منطق و کلام، فلسفه، طبیعات، نجوم و حتی هندسه و موسیقی را می‌آموخت، به‌ عنوان یک «فیلسوف» شناخته می‌شد (10-8). ارتباط بین حکمت و طبابت چنان زیاد بود که به فیلسوف و طبیب هر دو حکیم می‌گفتند، چون در همه علوم زمانه سرآمد بودند، مانند ابن رشد و ابن‌سینا (۹). از آنجایی که بسیاری از طبیبان به خصوص در قرون اولیه اسلامی در تمامی علوم مهارت داشتند و در زمره حکیمان قرار می‌گرفتند، الزاماً شاید حکیم را بتوان همان طبیب دانست، چنانکه در طول تاریخ اسلام اکثر حکیمانی که در انتشار و انتقال علوم نقش به سزایی داشتند، طبیب نیز بودند (۹)، اما با توجه به معانی حکیم و علومی که فرا می‌گرفتند، به خصوص فلسفه و حکمت که سرآمد همه علوم بودند، شاید نتوان «قرطبی» را یک حکیم دانست، چراکه در مقاله مذکور برخی از علوم همچون تاریخ، ادبیات و پزشکی و ستاره‌شناسی به وی نسبت داده شده، ولی سخنی از فلسفه، حکمت و سایر علوم به میان نیامده است. همچنین در محتوای پژوهش نیز نسبت حکیم به «قرطبی» اطلاق نشده و از وی با القابی همچون «دانشمند، پزشک و طبیب» نام برده شده و فقط در عنوان مقاله «حکیم مسلمان» آمده است، ولی اگر حکیم را به معنای دانشمند و فرزانگی و طبیبی که در حوزه‌های تخصصی خاص تبحر داشته و سرآمد زمانش بوده، در نظر بگیریم، شاید اطلاق «حکیم» به ایشان مناسبت داشته باشد. به نظر می‌رسد هدف نویسندگان در این مقاله بیان ارتباط بین حکمت و طبابت و یا حکیم‌بودن عُرَیب بن سعد قُرطُبی نبوده که اگر اینچنین بود، مطلبی در این زمینه ارائه می‌شد و درست‌تر این بود با توجه به واژه حکیم در عنوان مقاله، به این موضوع هم اشاره می‌شد. در واقع هدف اصلی نویسندگان مقاله، بررسی دانش طبابت و ‌تخصص ویژه این طبیب بوده است نه بررسی حکمت و فرزانگی این دانشمند.در شماره 46 (دوره 13، پاییز 2021) مجله علمی تاریخ پزشکی مقاله‌ای پژوهشی تحت عنوان «عُرَیب بن سعد قُرطُبی؛ حکیم مسلمان زنان و اطفال» توسط نگارندگان محترم محبوبه فرخنده‌زاده و سیده‌نرگس تنهایی منتشر گردید (1). در ابتدا لازم است به دلیل انتخاب موضوع بااهمیت این مطالعه و دستیابی به نتایج بسیار خوب از نویسندگان این مقاله تشكر نماییم. با توجه به اهمیت مطالعات تاریخ پزشکی در پژوهش‌های پزشکی، چند نكته در رابطه با مطالعه مذکور با تأکید بر عنوان این مقاله  قابل ذکر می‌باشد. نویسندگان در عنوان مقاله عُرَیب بن سعد قُرطُبی را حکیم مسلمان زنان و اطفال نامیدند. در واقع اطلاق حکیم به این دانشمند سؤالات متعددی در ذهن خواننده ایجاد می‌نماید. آیا حکیم الزاماً همان طبیب است؟ آیا در گذشته تمام طبیبان حکیم بودند؟ آیا هدف نویسندگان در این مقاله نشان‌دادن ارتباط بین حکمت و طبابت با شخص مورد نظر بوده است؟ یا بررسی دانش طبابت و ‌تخصص ویژه این طبیب؟ بررسی منابع و متون معتبر نشان می‌دهد که صفت حكیم از حروف «ح ك م» مشتق شده كه در اصل به معنای منع و بازداشتن برای اصلاح بوده و حكمت نیز به حق رسیدن با علم و عقل است (2). برخی نیز دو معنای «دانا و صاحب عدل و حکمت (فرزانه)» و «استواركننده كارها (محكم كار)» (3) را برای حکیم در نظر گرفتند، به طوری که در معناى اول حكیم، بر صفتى ذاتى؛ و در معناى دوم بر صفتى فعلى دلالت دارد و در این ارتباط معنایی، تنها از صاحبِ علم و حكمت کارِ استوار صادر می‌گردد (4). همچنین واژه حکمت را در زبان عبری «حُخْمَا=Hokhmah و به زبان انگلیسی «Wisdom» معنا کرده‌اند و دارنده حکمت را «حکیم» می‌گفتند که در زبان عبری «حاخام=Hakhmah» نامیده می‌شد (5). در فرهنگ معین حکیم به معنای دانشمند، فیلسوف و طبیب آمده است (6). برخی حکمت را علم محکمی که همراه با استواری در عمل باشد معنا کرده‌اند (7). «در گذشته مجموع دانش‌های زمان را حکمت می‌نامیدند و حکیم کسی بود که به همه این علوم احاطه داشت. ارتباط علوم با یکدیگر و سیر مطالعاتی طالبان علوم به شکلی بود که معمولاً متخصص هر فن و دانش از دیگر علوم مطرح در زمان خود، آگاهی داشت و با یک جهان‌بینی کامل در حیطه تخصصی خود مشغول به کار بود» (8). بر این اساس پزشکی در ابتدای دوره تمدن اسلامی با بسیاری از علوم زمان و به خصوص فلسفه ارتباط نزدیکی داشت؛ فلسفه دربرگیرنده همه دانش‌ها بود و یک پزشک که علوم مختلف از قبیل فقه، منطق و کلام، فلسفه، طبیعات، نجوم و حتی هندسه و موسیقی را می‌آموخت، به‌ عنوان یک «فیلسوف» شناخته می‌شد (10-8). ارتباط بین حکمت و طبابت چنان زیاد بود که به فیلسوف و طبیب هر دو حکیم می‌گفتند، چون در همه علوم زمانه سرآمد بودند، مانند ابن رشد و ابن‌سینا (۹). از آنجایی که بسیاری از طبیبان به خصوص در قرون اولیه اسلامی در تمامی علوم مهارت داشتند و در زمره حکیمان قرار می‌گرفتند، الزاماً شاید حکیم را بتوان همان طبیب دانست، چنانکه در طول تاریخ اسلام اکثر حکیمانی که در انتشار و انتقال علوم نقش به سزایی داشتند، طبیب نیز بودند (۹)، اما با توجه به معانی حکیم و علومی که فرا می‌گرفتند، به خصوص فلسفه و حکمت که سرآمد همه علوم بودند، شاید نتوان «قرطبی» را یک حکیم دانست، چراکه در مقاله مذکور برخی از علوم همچون تاریخ، ادبیات و پزشکی و ستاره‌شناسی به وی نسبت داده شده، ولی سخنی از فلسفه، حکمت و سایر علوم به میان نیامده است. همچنین در محتوای پژوهش نیز نسبت حکیم به «قرطبی» اطلاق نشده و از وی با القابی همچون «دانشمند، پزشک و طبیب» نام برده شده و فقط در عنوان مقاله «حکیم مسلمان» آمده است، ولی اگر حکیم را به معنای دانشمند و فرزانگی و طبیبی که در حوزه‌های تخصصی خاص تبحر داشته و سرآمد زمانش بوده، در نظر بگیریم، شاید اطلاق «حکیم» به ایشان مناسبت داشته باشد. به نظر می‌رسد هدف نویسندگان در این مقاله بیان ارتباط بین حکمت و طبابت و یا حکیم‌بودن عُرَیب بن سعد قُرطُبی نبوده که اگر اینچنین بود، مطلبی در این زمینه ارائه می‌شد و درست‌تر این بود با توجه به واژه حکیم در عنوان مقاله، به این موضوع هم اشاره می‌شد. در واقع هدف اصلی نویسندگان مقاله، بررسی دانش طبابت و ‌تخصص ویژه این طبیب بوده است نه بررسی حکمت و فرزانگی این دانشمند

    نقدی بر مقاله «داروشناسی و روش‌های درمان دارویی در مصر باستان»

    No full text
    زمینه و هدف: داروشناسی یکی از علوم پزشکی است که سابقه طولانی در سرزمین مصر دارد. به همین منظور در شماره 39 (دوره 11، سال 1398) مجله علمی تاریخ پزشکی مقاله‌ای تحت عنوان «داروشناسی و روش‌های درمان دارویی در مصر باستان» در صفحات 89 تا 95 توسط نگارندان محترم محمدرضا رجب‌نژاد، احمدرضا پاکزاد و پردیس پاکزاد منتشر گردیده که علیرغم بررسی داروشناسی در مصر باستان، به نظر می‌رسد دچار اشکالات در برخی موارد است. این پژوهش یک مطالعه تحلیلی ـ انتقادی است که با بهره‌گیری از منابع کتابخانه‌ای به بررسی و ارزیابی مقاله مورد نظر می‌پردازد، لذا هدف از انتشار این پژوهش، بررسی مقاله «داروشناسی و روش‌های درمان دارویی در مصر باستان» از نظر ساختاری و محتوایی و روشی می‌باشد

    معرفی و نقد مقالة «تشریح استخوان‌ها در آثار پزشکی دوره اسلامی؛ مطالعه تطبیقی طب‌الملکی اهوازی و قانون ابن‌سینا»

    No full text
    Background and Aim: Anatomy is one of the most important topics in the history of medicine in all eras, especially in the era of Islamic civilization. During this period, Muslim physicians have written various works on the science of anatomy. Accordingly, in recent years several studies have been conducted in connection with the evolution of anatomical knowledge in the Islamic period. The purpose of this study is to introduce and critique the article "Dissection of bones in the medical works of the Islamic period; a comparative study of Tib- al- Maleki by Ahwazi and Qanoon by Avicenna written by Fahimeh Mokhber Dezfuli. Materials and Methods: This research is an analytical-critical study that uses library resources and after introducing the article, evaluates it in terms of form, content, and method. Findings: The article has fluent and cohesive writing and indicates the author's efforts to prove the sufficient mastery of Iranian Muslim physicians over the science of anatomy. Improper referrals and spelling errors are seen in the structure of the article. Also, the incompleteness of the research background, the determination of the unlikely goal, the lack of sufficient coverage of the historical subject, and the lack of accurate expression of the skull description in Qanoon can be considered as content critiques. Conclusion: The main results of this study show that the article, despite being able to open new categories for researchers in the history of medicine by comparison of the description section of two valuable books of Iranian medicine but has several problems in terms of structure, content, and method. Therefore it is expected that due to the importance of criticism in scientific research and according to the analysis done in the article, the author can publish a significant work in future research by eliminating the mentioned weaknesses and shortcomings. Shakeri T, Rezaei Orimi J. Introduction and critique of the article "Anatomy of Bones in Medical Writings in Islamic Period: A Comparative Study on Tib al-Maleki by Ahwazi and Canon by Avicenna". Medical History Journal 2021; 13 (46): e13.زمینه و هدف: دانش تشریح یکی از مباحث مهم تاریخ پزشکی در همه‌ی ادوار به خصوص در دوران تمدن اسلامی بوده است. در این دوره پزشکان مسلمان آثار مختلفی پیرامون دانش تشریح نگاشته‌اند و یا اینکه بخش‌هایی از کتابشان را به این موضوع اختصاص داده‌اند. بر این اساس، در طی سالیان اخیر پژوهش‌های متعددی در ارتباط با سیر تطور دانش کالبدشناسی در دوره‌ی اسلامی انجام گرفته است. هدف از پژوهش حاضر معرفی و نقد مقاله‌ی «تشریح استخوان‌ها در آثار پزشکی دوره اسلامی؛ مطالعه تطبیقی طب‌الملکی اهوازی و قانون ابن سینا» اثر فهیمه مخبر دزفولی است.  مواد و روش‌ها: این پژوهش یک مطالعه تحلیلی - انتقادی است که با بهره‌گیری از منابع کتابخانه‌ای ابتدا به معرفی مقاله و سپس به بررسی و ارزیابی آن از نظر شکلی، محتوایی و روشی می‌پردازد.  یافته‌ها: مقاله‌ی «تشریح استخوان‌ها در آثار پزشکی دوره اسلامی؛ مطالعه تطبیقی طب‌الملکی اهوازی و قانون ابن سینا» دارای نگارش روان و منسجمی  بوده  و حاکی از تلاش نویسنده برای اثبات تسلط کافی پزشکان مسلمان ایرانی، بر دانش تشریح است.  در ساختار مقاله بعضاً ارجاع‌دهی‌های نامناسب و اشکالات نگارشی دیده می‌شود. همچنین جامع نبودن پیشینه تحقیق، تعیین هدف غیر محتمل، عدم احاطه کافی بر موضوع تاریخی و عدم بیان دقیق تشریح جمجمه در کتاب قانون را می‌توان از نقدهای محتوایی برشمرد. نتیجه‌گیری: نتایج اصلی این پژوهش حاکی از آن است که مقاله مورد نظر علیرغم اینکه توانسته با مقایسه تطبیقی بخش تشریح دو کتاب ارزنده طب ایرانی مقوله‌ای تازه به روی پژوهشگران تاریخ پزشکی بگشاید، اما دارای اشکالات متعددی به لحاظ ساختاری، محتوایی و روشی است. لذا انتظار می‌رود با توجه به اهمیت موضوع نقد در پژوهش‌های علمی و با توجه به تحلیل انجام شده در ارتباط با مقاله مذکور، نویسنده محترم با برطرف نمودن ایرادات ذکر شده، بتواند در پژوهش‌های بعدی اثر قابل توجه‌تری پیرامون تاریخ پزشکی منتشر نماید

    بررسی نظرات دانشمندان و طبیبان مسلمان در زمینه طب‌انگاری اخلاق

    No full text
    Background and Aim: The humoral medicine-based approach to ethics and the discussion of the soul's health is one of the most important components present in the ethical theories and works of Iranian thinkers, philosophers and physicians during the early centuries of Islamic civilization. This research aims to examine and analyze scholars’ and physicians’ of Islamic civilization views regarding the medicalization of ethics or the health of the soul. Methods: The research method in this study is descriptive-analytical, based on gathering information through library research. This study utilizes historical, philosophical and medical sources and texts. Ethical Considerations: In this research, the ethical aspects of library study, including text authenticity, honesty and trustworthiness, have been observed. Results: Medicalization of ethics theory, which considers the health and sickness of the soul as analogous to the health and sickness of the body, originates in the Greek tradition. However, within Islamic civilization, it was redefined based on a monotheistic worldview and the concept of innate human nature (fitrah). In this approach, the health of the soul is defined as the sovereignty of reason over the self and the maintenance of balance (i'tidal). Beyond offering practical strategies for preserving health and treating diseases of the soul, this theory introduces indicators such as harmony with innate nature and moderation in behavior to diagnose the soul's health. It also identifies factors like capricious desires (hawa) and carnal temptations as primary threats to the soul's well-being, proposing that the path to healing lies in restoring balance, recognizing pathogenic factors and employing gradual and purposeful methods. Conclusion: Examining Muslim thinkers’ perspectives reveals that the medicalization of ethics is not merely a metaphor but rather a coherent framework for analyzing the health and sickness of the soul. This approach considers ethics to be a science for recognizing, preventing and treating psychical deviations. Ultimately, by emphasizing concepts such as moderation and the sovereignty of reason, this theory possesses a significant capacity for dialogue with contemporary applied ethics and for offering solutions to spiritual crises.زمینه و هدف: نگرش طب‌انگارانه به اخلاق و بحث از سلامت نفس یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی است که در نظريات اخلاقي و آثار اندیشمندان، فیلسوفان و طبیبان ایرانی در سده‌های اولیه تمدن اسلامی، مطرح بوده است. هدف از این تحقیق بررسی و تحلیل نظرات دانشمندان و طبیبان تمدن اسلامی در مورد طب‌انگاری اخلاق یا سلامت نفس است. روش: روش تحقیق در این پژوهش از نوع توصیفی ـ تحلیلی مبتنی بر گردآوری اطلاعات به شیوه کتابخانه‌ای است. در این مطالعه منابع و متون تاریخی، فلسفی و طبی مورد استفاده قرار گرفته است. ملاحظات اخلاقی: در این پژوهش، جنبه‌های اخلاقی مطالعه کتابخانه‌ای شامل اصالت متن، صداقت و امانتداری رعایت شده است. یافته‌ها: نظریه طب‌انگاری اخلاق که سلامت و بیماری نفس را مشابه سلامت و بیماری جسم می‌داند، ریشه در سنت یونانی دارد، اما در تمدن اسلامی با اتکا به جهان‌بینی توحیدی و فطرت‌محور بازتعریف شده است. در این رویکرد، سلامت نفس به عنوان حاکمیت عقل بر نفس و رعایت اعتدال تعریف می‌شود. این نظریه علاوه بر ارائه راهکارهای عملی برای حفظ سلامت و درمان بیماری‌های نفس، شاخص‌هایی مانند هماهنگی با فطرت و اعتدال در رفتار را برای تشخیص سلامت نفس معرفی می‌کند. همچنین عواملی چون هوی و هوس و وسوسه‌های نفسانی را به عنوان تهدیدات اصلی سلامت نفس شناسایی کرده و راه درمان را در بازگرداندن به تعادل، شناخت عوامل بیماری‌زا و استفاده از روش‌های تدریجی و هدفمند می‌داند. نتیجه‌گیری: بررسی دیدگاه اندیشمندان مسلمان نشان می‌دهد که طب‌انگاری اخلاق، صرفاً یک استعاره نیست، بلکه چهارچوبی منسجم برای تحلیل سلامت و بیماری نفس است. این رویکرد، اخلاق را علمی برای شناخت، پیشگیری و درمان انحرافات نفسانی می‌داند. در نهایت، این نظریه با تأکید بر مفاهیمی چون اعتدال و حاکمیت عقل، ظرفیت بالایی برای گفتگو با اخلاق کاربردی معاصر و ارائه راه‌حل برای بحران‌های معنوی دارد

    بررسی جایگاه گمیز در بهداشت ایران باستان

    No full text
    Background and Aim: Hygiene, individual and social health had a special place in ancient Iran and the Gomiz (cow urine), as a disinfectant and purifying substance, have been considered by the ancient Iranians. The purpose of this research is to study the place of Gomiz as a natural cleanser in the health of ancient Iran. Methods: This research was conducted by library method and content analysis, based on historical and religious sources with the keywords Gomiz, Natural cleanser, Ancient Iran and hygiene. The keywords were searched in Persian and English in Scopus, Science Direct, Google Scholar and SID databases and the findings were written after collection, coding and classification. Ethical Considerations: In this research, the ethical aspects of library study including the authenticity of the text, honesty and trustworthiness have been observed. Results: Water and Gomiz have been the purifiers of ancient Iran and used to purify the human body and soul, environment, dishes, clothes, corpses and contaminated places, reducing disease transmission and medical cases. Gomiz was used in most religious rituals, including Ablution, Disinfecting and Barshanum and was sometimes considered more effective than water. Conclusion: According to ancient Iranian sources, Gomiz was considered a disinfectant and a cleanser and often washing with clean water has also been discussed. However, Gomiz was considered a cleansing and disinfectant substance in Zoroastrian religious ceremonies it is not considered a disinfectant in the scientific community today. Although gomiz is pure in Islam, it is not a purifying element. Further practical and laboratory research in confirming or disproving the disinfectant properties of Gomiz by relevant experts could be a retelling of a new theory. Please cite this article as: Adabinia SZ, Shakeri T, Hashemi Mehr SM, Rezaei Orimi J. A Study of the Place of Gomiz in Ancient Iranian Health. Tārīkh-i pizishkī, i.e., Medical History. 2023; 15(48): e8.زمینه و هدف: بهداشت، سلامت فردی و اجتماعی در ایران باستان، مقام ویژه‌ای داشته و گمیز (ادرار گاو)، به عنوان ماده‌ای ضد عفونی و تطهیرکننده، در نزد ایرانیان باستان مطرح بوده است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی جایگاه گمیز به عنوان یک پاک‌کننده طبیعی در بهداشت ایران باستان است. روش: این پژوهش، به روش کتابخانه‌ای و تحلیل محتوا، بر اساس منابع تاریخی و مذهبی با واژگان کلیدی گمیز، مطهرات طبیعی، ایران باستان و بهداشت صورت پذیرفت. واژگان کلیدی، به زبان فارسی و انگلیسی، در پایگاه‌های Scopus، Science Direct، Google Scholar، SID جستجو و یافته‌ها پس از جمع‌آوری، کدگذاری و طبقه‌بندی، مکتوب گردید. ملاحظات اخلاقی: در این پژوهش، جنبه‌های اخلاقی مطالعه کتابخانه‌ای شامل اصالت متن، صداقت و امانتداری رعایت شده است. یافته‌ها: گمیز از مطهرات ایران باستان بوده و برای تطهیر جسم و روح انسان، محیط، ظروف، البسه، اجساد و اماکن آلوده، کاهش انتقال بیماری و موارد طبی استفاده می‌شدند. گمیز در بیشتر آیین‌های مذهبی، از جمله پادیاب، پلشت‌بری و برشنوم کاربرد داشته و گاهی آن را مؤثرتر از آب می‌دانستند. نتیجه‌گیری: با استناد به منابع کهن ایران باستان، گمیز، ماده‌ای پاک و ضد عفونی‌کننده شمرده می‌شد و اغلب در کنار آن، شستشو با آب پاک نیز مطرح بوده است، هرچند گمیز در مراسم مذهبی زرتشتیان، ماده‌ای پاک کننده و پلشت‌بر محسوب می‌شد، ولی در جوامع علمی امروز آن را جزء ضد عفونی‌کننده‌ها نمی‌دانند. در دین اسلام نیز با اینکه گمیز پاک است، ولی عنصر تطهیرکننده نیست. تحقیقات عملی و آزمایشگاهی بیشتر در جهت تأیید یا رد خاصیت ضد عفونی‌کننده گمیز توسط متخصصان مربوطه، می‌تواند بازگوکننده نظریه جدیدی باش

    Investigation of Pharmaceutical Developments in Fars Province in Iran during the First Pahlavi Period

    No full text
    Pharmacy has a very long history in Iran. Many pharmacists and physicians, particularly in the Fars province, have worked hard to expand this field by employing historical methodologies and descriptive-analytical approaches. The research relied heavily on historical documents to outline the achievements and challenges in developing the pharmaceutical system in Fars province during the first Pahlavi period. The results of our research showed that actions including the establishment of more hospitals and pharmacies, the expansion of pharmaceutical regulatory offices, the amendments of regulatory rules and regulations on pharmaceutical manufacturers, the augmentation of mobile pharmacies, and the increased influence of educated pharmacists were implemented to the develop the pharmaceutical system and thus the health infrastructures. On the other hand, the lack of financing resources, lack of medicines, the resistance of traditional communities, insufficient supervision on medicine production, drug trafficking, and unauthorized, illegal practices of some pharmacists can be enumerated as some major drawbacks and challenges that hurdled the expansion of the pharmaceutical system in Fars province in the mentioned period. In summary, our study revealed that through the development and expansion of some pharmaceutical activities, it was endeavored to improve public health in Fars Province during the first Pahlavi period in Iran. Future research on the history of pharmacy and pharmaceutical development in other historical periods is recommended to provide a more comprehensive understanding of the field’s evolution in the region

    Hakim Shifai (16th Century AD): Bibliography and Contributions to Medicine and Pharmacology

    No full text
    Hakim Shifai (16th Century AD): Bibliography and Contributions to Medicine and Pharmacolog
    corecore